جدول جو
جدول جو

معنی خوش آهنگ - جستجوی لغت در جدول جو

خوش آهنگ
دارای آهنگ و صدای خوشایند و دل نشین
تصویری از خوش آهنگ
تصویر خوش آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
خوش آهنگ
(خوَشْ / خُشْ هََ)
آنکه در نغمه های آواز تصرفات نیکو و مطبوع کند. (ناظم الاطباء). مردمان خوش آواز یا موسیقی دان. (لغت نامۀ محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، که بگوش خوش آید. (یادداشت مؤلف). گوش نواز.
عالم از نالۀ عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش نوائی دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
خوش آهنگ
خوش نوا، خوش صدا، موزون، ریتم دار
متضاد: ناموزون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش رنگ
تصویر خوش رنگ
دارای رنگ خوب
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ دَهََ)
خوش سخنی. خوش گفتاری. نیکوکلامی
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
مغفر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بر وزن و معنی گوشت آهنج است که قلاب گوشت از دیگ برآوردن باشد. (برهان). و رجوع به گوشت آهنج شود، غلیواج. (برهان) (آنندراج). گوشت ربا. و رجوع به گوشت آهنج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام موضعی به استرآباد رستاق. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 127 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیشاهنگ. (از: پیش و آهنگ، بمعنی کش و کشنده) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث). مقدمه. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن. آن استر یا اشتر یا چهار پای بارکش که پیشاپیش رود و هر حیوانی که سرگروه و پیشرو نوع خود باشد. (برهان) :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیش آهنگ بیرون شد ز منزل.
منوچهری.
برفتن باز می کوشم چه سود است
نیابم ره که پیش آهنگ دوداست.
نظامی.
دگر ره بود پیشین رفته شاپور
به پیش آهنگ آن بکران چون حور.
نظامی.
چونکه گله باز گردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس.
سعدی.
ره خوابیده در دامان این صحرا نمی ماند
مرا گر کاروان سالار پیش آهنگ گرداند.
صائب.
شانی ! از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی ست
در قطار بختیان عشق پیش آهنگ باش.
شانی.
نخراز، بز پیشرو گله و رمۀ گوسفندان و عرب کراز گویند. (برهان). نهاز، پیش آهنگ رمه. مئم، پیش آهنگ شتران قافله. (منتهی الارب) ، پیشاهنگ. نام دسته ای از جوانان که به تربیتی خاص و مرامی مخصوص پرورش یافته باشند. الکشافه. رجوع به پیش آهنگی شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ دَ هََ)
آنکه دهن قشنگ دارد، خوش گفتار. نیکوسخن. ملایم. کسی که با زبانش مردم را نرنجاند
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ هََ)
خوش صدائی. خوش آوائی، گوش نوازی. ملایمت آهنگ در استماع
لغت نامه دهخدا
بر آورنده گوشت، قلابی که بدان گوشت را از درون دیک بیرون آورنده گوشت کش، غلیواج گوشت ربا زغن
فرهنگ لغت هوشیار
نام دسته ای از جوانان که بترتیبی خاص و مرامی مخصوص پرورش یابند، پیشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آیند
تصویر خوش آیند
مقبول دلپذیر پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
دود کش (حمام مطبخ بخاری) تنوره (گلخن مطبخ)، پارچه سفالی که برای گرفتن دوده جهت ساختن مرکب بالای چراغ تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آیند
تصویر خوش آیند
((~. یَ))
خوشایند، مقبول، دلپذیر، پسندیده
فرهنگ فارسی معین
دلپذیر، خوش آمدید
دیکشنری اردو به فارسی